آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بوته» ثبت شده است

آری

به یاد نگاهت که خیس بود
تقدیم به سکوت که گویا ترین واژه هاست

شب که از نیمه گذشت
من دلم را دیدم
که نشسته لب پاشویه حوض
آب می نوشد و یک جرعه به یاد خوش دوست
ماه هم گوشه دیوار حیاط
چشم در راه نگاهی که بجوید او را
تکه ابری به شتاب ، می دود سمت زلالیت نور
تا که پنهان کند آن چشمک زیبای فروریخته از عرش خدا
گل محبوبه شب ، عاشق عطر حضور
و هوا
بوی یاس و تو و صد خاطره و عشق خموش
آسمان بوی خدا می دهد و گوشه باغ
لب پرچین ، هوس عشق و نگاهی که بَرَد این دل ما
می نشینم لب آن بوته بابونه و باز
این دل تنگ و تو و مهر فرو خورده به ناز
سینه پنجره باز است به سمت گل سرخ
و نسیم ، رقص را یاد تن توری اویخته بر پنجره داد
شبنمی می چکد از باور برگ
دست من در دل شب ، دامن پر مهر خدا
من کلامی به لبم مانده که از روز نخست
بیم ان را دارم ، که اگر با تو بگویم انرا
پاسخت می شکند قلب مرا
نذر کردم که اگر این دل من شاد کنی
دست بر سینه ببویم گل را
کاسه آبی بدهم ، خاطر زیبای حیات
گندمی ، گوشه ایوان ، که تن خسته پرواز کمی شاد شود
منِ بی دل شده و شوق وصال
بذر مهرت که به دل ماند و شکفت
آسمان هست و خدا
گل شب بو وگل یاس و حجاب تن ابر
و تراویدن مهتاب و نسیم
و من و میل تو را خواندن و این پرسش سخت
کاش می شد که خدا
به زبان تو بیاندازد و لطفی بکند
تو بگویی ، آری
دل من بر لب پاشویه حوض
جرعه اب ، که نوشیده ، فروداده و گفت :
می شود آن دل زیبای شما ...
و زبان دل بیچاره که بند آمد و باز
جرعه ای اب فرو داده و گفت:
می شود آن دل زیبای شما ،
بشود تنگ دل خسته ما ؟
آسمان هست و خدا
گل مینا و گل مریم و یک بوته رز
و تراویدن مهتاب و سکوت
باز می پرسد دل ، به ندایی که تو می فهمی و او
آسمان هست و خدا
چشمکی چشم براه گذر تیره ابر
بوته نسترن و سرو و سکوت
باز می پرسد دل
می توان با دل زیبای شما ، لب پاشویه نشست ؟
می توان با تو سخن گفت و شنید ؟
و خدا
آسمانی بی ابر
چشمکی رنگ امید
و تراویدن مهتاب و نسیم
گل آلاله و مینا و سلام
و صدای دل زیبای تو در وقت سحر
وه چه
" آری "
زیباست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۸
پسر کُر