خدایا مگر یک انسان چقدر توان دارد این همه فشار را متحمل شود، خوب میدانم که دائما انسان را آزمایش میکنی، اما چرا همه جانبه؟
گیرم که رابطه خشک و نگاه سرد جامعه را تحمل کنم، همسو نبودن اعتقادم با اطرافیان را چه کنم؟
این روز ها آن قدر برای مردم این جامعه غصه خورده ام که دیگر فکرم به سراغ مشکلات اقتصادی خودم نمیرود،
مخصوصا بفکر کشاورزان سرزمینم(بخش کُربال) که مزارع آنها در حال نابودی است، اما دریغ از اینکه مسئولین، آبی به کشاورزان، جهت آبیاری گندمزار های خود بدهند.
آن قدر این روزها پیگیر مشکلات کشاورزان بودم، که خسته شدم، پویش مطالبه گری از جناب استاندار فارس، راه انداختم، جوابی نشنیدم، از نماینده مجلس مطالبه کردم، پاسخی قطعی دریافت نکردم، فیلم هایی برای شبکه خبر ارسال کردم، اما کسی پیگیری نکرد...اعصاب و حوصله ام بهم ریخته، نمیدانم این وسط چرا عده ای به من فحش میدهند، مگر چیزی غیر از مطالبات مردم را درخواست کردم؟
گاهی، به مشکلات بعضی از دوستان، لبخند میزنم...
آخر کسی نیست به من بگوید، تو را چه به مشکلات مردم، چرا خودت را ناراحت میکنی. اما بس درد و دل مردم را شنیدم این وجدان لعنتی بهم اجازه نمیدهد.
امروز حال عجیبی داشتم، صحنه ای از حرم امام رضا علیه السلام را دیدم، بدون اینکه از خود اختیار داشته باشم، اشکم خود به خود سرازیر شد. اما برای زیارت امام غریب هم مانع دارم.
بقول استاد گاهی مناجات تلخ هم از اهل بیت علیهم السلام دیده شده؛ خدایا بسه دیگه، دارم خسته میشم، نمیخوای درستش کنی؟؟؟