حضور
چقدر جای تو خالیست
کجاست لحظه ی دیدار؟
میان بغض،سکوتی ز جنس فریاد است،
بیا که دیده تو را آرزوی دیدار است
تو از قبیله ی نوری ، من از تبار صبوری
تو از سلاله ی عشقی ، من از دیار نیاز
من از نگاه مانده به در خسته ام عزیز رویایی
تویی نشسته به آدینه ام،بگو که می آیی
اگر نگاه منتظرم را ، گواه می خواهی
اگر شکسته دلی را ، بهانه می دانی
اگر سکوت غریبانه ، آیت عشق است
اگر که صبر، صبر، صبر ،
بهای دیدار است
به جان غنچه ی نرگس تو را خریدارم
نشانده مهر تو بر دل ، به شوق دیدار
من عاشقانه تو را در نماز می خوانم
شکوه نام تو را خوانده ، باز می خوانم
هزار پنجره از این نگاه لبریز است
بگو ، بگو ، که وقت طلوع ستاره نزدیک است
نشانده مهر تو بر دل ، خروش نام تو بر لب
نفس ز یاد تو ، بوی ترا گرفته است اینجا
بیا که عشق تو در سینه می کند غوغا
نبوده تو غایب ، طلوع فردایی
تو حاضری و ظهورت ، حضور زیبایی
امید دیده ی روشن ، ز دیده پنهانی
مرا به میهمانی چشمان خود نمی خوانی؟
«کیوان شاهبداغی»