آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گندم» ثبت شده است

چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟


پاسخ آن از طریق یک مثال بیان میکنیم : اگر دانشمند خوش بیانی سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتی؟! زیرا علم و بیان او اقتضا می‏کند که یافته‏ های علمی خود را ارائه دهد. اما اگر این دانشمند با آن همه کمالات ساکت شد و یافته‏ های خود را کتمان کرد، زیرا سوال می‏رود که چرا نگفتی؟

خداوندِ قادرِ حکیمِ مهربان که می‏تواند از خاک، گندم و از گندم، نطفه انسان کاملی را بیافریند، اگر نمی‏ آفرید جای سوال بود که چرا قدرت خود را به کار نگرفتی و چیزی نیافریدی؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۰۷
پسر کُر
آدم

آدم اینجا که زمین است ، بیا برگردیم
حرف من با تو همین است ، بیا برگردیم
گر تو از روضه رضوان به غضب رانده شدی
عذر خواهی بکن از حضرت باری تو ، بیا برگردیم
خاک اینجا چه غریب است و هوا بارانی
تا به سر سنگ نباریده ، بیا برگردیم
قبل ما حتم که ابلیس فرو آمده است
آدم اینجا نپسندند ، بیا برگردیم
گر تو هابیل شوی ، خصم تو را در خانه ست
تا تو با دست برادر نشدی کشته ، بیا برگردیم
گر بگوئی که خدا نیست ، بجز حضرت حق
تا تو را آتش نمرود ، نبلعیده بیا برگردیم
به عصا تکیه زنی ؟ طور به آتش بکشی ؟
نیل فرعون به تو آغوش گشوده ست ، بیا برگردیم
دم عیسی نتواند که کند زنده کسی
عشق اینجا به صلیب است ، بیا برگردیم
یوسف اینجا به ته چاه سزاوار تر است
تا تو را جامه برادر ندریده ست ، بیا برگردیم
زان محمد (ص) که امین است و رسول نبوی
تا که دندان نشکستند بیا برگردیم
چاه از نعره وارونه کنون لبریز است
کوفه آبستن پستی ست ، بیا برگردیم
نیلی گونه سزا نیست چنین یاس کبود
تا که پهلو نشکستند ، بیا برگردیم
سر به سر نیزه حسین است ، چه لب تشنه ، غریب
تا که هل من نصرش را نشنیدیم ، بیا برگردیم
از لب ماه چه بوی عطشی می اید
گریه مشک چه تلخ است ، بیا برگردیم
هر که با زور ستیزد ، برود سینه خاک
تا که این خاک تو را خانه نگردیده ، بیا برگردیم
گر جمالی بدهد روی تو را خالق عشق
تا که پیراهن تو ، پاره نگردیده ، بیا برگردیم
هیچ کس را نبود تاب شنیدن ز خدا
تا به زندان تو نیفتاده ، بیا برگردیم
تو غریبی و یتیمی به چنین منزل خاک
فکر یاری ز یتیمان چو به سر نیست ، بیا برگردیم
گوئیا اهل زمین بی خبرانند همه
تا که در خوابند و بیدار نگردیده ، بیا برگردیم
اندکی بیش ز راندن نگذشته ست هنوز
تا که قفل در دروازه نبستند ، بیا برگردیم
سینه خاک بود جایگه دختر خرد
تا که دختر به جفا کشته نگردیده ، بیا برگردیم
گر سیاهی تو ، در اینجا نشوی بخت سپید
تا به دنیا تو سیه روی نگردیده ، بیا برگردیم
هر که تزویر و زر و زور نیاورده ، چه باید بکند ؟
بهترین حرف سکوت است ، بیا برگردیم
گر تو گندم بخوری جایگهت نیست بهشت
نرخ این نان چو ندانسته ، بیا برگردیم
تو و هم صحبتی یار و ملاقات حبیب
تا که این سینه تو را تنگ نگردیده ، بیا برگردیم
تو به یک جرم شدی رانده ز جنت ، اکنون
اینهمه جرم و هوای خوش فردوس ؟ بیا برگردیم
گر خدا باز اجازت بدهد بگردی
روی برگشت نداری تو از این خاک ، بیا برگردیم
اولین هدیه تو را کشتن هابیل ات بود
تا برادر کشی ات رسم نگردیده ، بیا برگردیم
حکم تو گر چه خلیفه است ، در این روی زمین
تا که همنوع تو در جوب نخوابیده ، بیا برگردیم
سر حلاج صفت ، به که رود جانب دار
تا به این دار ، تو آونگ نگردیده ، بیا برگردیم
گر که پای تو بدین عالم خاکی برسد
جانب عالم بالا نتوان رفت ، بیا برگردیم
تو همانی که ملائک به تو تعظیم کنند
تا خجل بیشتر از این تو نگردیده ، بیا برگردیم
گر یکی از تو بپرسد ز کجا امده ای
سر این قصه دراز است ، بیا برگردیم
از خدا عذر بخواه و تو بمان در جنت
تا که این قرعه بنام تو نیفتاده ، بیا برگردیم
آدم اینجا که زمین است بیا برگردیم
آخرین حرف همین است ، بیا برگردیم!






# کیوان شاهبداغی #
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۸
پسر کُر