پ ن: خطاب من به مفسدان اقتصادی: راحت به فساد خود ادامه دهید؛ انگار خود ملت میخواستند که فساد اقتصادی رواج داشته باشد.
پ ن: خطاب من به رئیسی: تو گفتی فقر را لمس کردم، شاید مردم از بس دورغ شنیده بودند، دیگر حرف راست را باور نمیکردند. و جالب این است که الان میگویند: اگر مسئولین قشر غنی جامعه باشند ، حرف و درد مردم را نمیفهمند.
خدایا این مردم را چه شده؟ تو آگاهی....من نمیدانم....
#خانه_دوست #مفسد_اقتصادی #رئیسی #فقر #درد_مردم #مسئولین_بی_درد #اشرافی_گری
هفته پیش یکی از ماموین و نمازگزاران مسجد به رحمت خدا رفت و امشب پیش نماز مسجد به رحمت خدا رفت...
یا صاحب الزمان سربازان میروند، چرا شما نمی آیی....
شادی روحشان فاتحة مع الصلوات....
_*یک لحظه سکوت و عُمری تفکر و تَلَذُّذ*_
امروز به من گفته شد زیاد خدا خدا خدا نکنید زیراکه زدگی میآورد.
با خودم گفتم چرا باید این حرف را بزند؟ چرا ما خدا را آن جور که باید نشناختیم؟
حقیقت دین چیزی جز نشاط نیست...!
وقتی دلت میگیرد، وقتی عزیزی میمیرد، وقتی مشکلات آن جور به استخوانِ بدنت فشار می آورد که دیگر تحملی نداری، آن وقت گرمای دلت میشود خدا خدا خدا خدا حتی در نشاط، چه درخلوت و چه در جلوت.
حضرت علی (علیه السلام) در دعای کمیل به خدایش میگوید:
گیرم که بر عذاب تو صبر کنم خدای من، بر دوری تو چگونه صبر کنم؟
یعنی واقعا حضرت علی از دین لذت نبرده؟
به عنوان یک طلبه میگویم: من دینی را که لذت ندارد نمیخواهم، شما هم به سمتش نروید.
دین را آن جور که هست نفهمیدیم، یعنی به ما نفهماندند.
یک مشت احکام وجوب و حرمت را به ما گفته اند و ما را ترسانده اند. چرا از عشق سخن نگفته اند، چرا؟
هرکسی حاضر است به مقدار ناچیزی از دنیا، قناعت کند ولی لحظه ای معشوقش را رها نکند.
وقتی حرف از خدا میشود، حرف از عشق است، حرف از نشاط و چشیدن لذت است.
اکثر گریه های اولیاء خدا به خاطر نشاط و رسیدن به معشوق است.
فکر کنم دیده باشی، کسی را که لحظه ی وصالِ معشوقش میرسد، از شوق گریه اش میگرد وچقدر بی تابی میکند و چقدر لذت میبرد.
اکنون چه کنم که قلم را توانش نیست...
آری دوستان!
چه خوب گفت:
بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است...
یا حق بگوییم و با حق باشیم...
#نشاط_در_دین
#دین_نشاط_آور
حرفی است از دلم....
با آدم دروغگو و دو رو و منافق نمی شود بحث کرد...
بلکه نمی شود هم نشین شد ، نمیشود دوست شد، رفیق شد...
چون تو فکر میکنی دوستِ شفیق و دلسوزی است ولی از پشت، خنجره کینه ی نارفیقی اش را میزند.
از صاف و سادگی و صداقت تو سوء استفاده می کند و نقطه ضعفت را به دشمنت میگوید.
در واقع خودش دشمن است....
میگوید تو را دوست دارم ولی نمیدانی که سر بریدنت را دوست دارد نه تو را
نام آدم را نمیشود بر اینها نهاد...
لعنت بر تو، ای همنشینِ نارفیق
خواهشاً با دروغگو همنشین نشوید...
دشتمان گرگ اگر داشت نمی نالیدم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده
"مجتبی سپید"
امشب را قرآن می خواندم به این دو آیه رسیدم:
سوره یوسف آیه 32
قَالَتْ فَذَٰلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِۖ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَۖ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ
(زلیخا) گفت: «این همان کسی است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری،) من او را به خویشتن دعوت کردم؛ و او خودداری کرد! و اگر آنچه را دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلّماً خوار و ذلیل خواهد شد!»
سوره یوسف آیه 33
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِۖ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ
(یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»
حضرت یوسف حاضر شد در زندان بیفتد ولی اسیر دامی که زلیخا برای او پهن کرده بود نشود.
شرایط امروزی هم مثل شرایط حضرت یوسف است...
تا گرانی زیاد می شود و شرایط به ظاهر به ضرر ما تمام می شود، نباید از اعتقادمان دست بکشیم.
مگر پیامبر در شعب ابی طالب حدود سه سال با یارانش تحریم نشد ولی کسی از یارانش دست از اعتقادشون نکشیدند و حاضر شدند با یک دانه خرما در طول روز اکتفا کنند.
به زندانی که زلیخاهای اطرافمان پهن کرده است، سلام کنیم ولی اسیر این زلیخاها نشویم.
به خدا بگوییم: خدایا زندان که هیچ، از پی دیدن تو، دادن جان کار من است.