خانه دوست (۱۳)
خانه دوست کجاست!
در فرا سوی افق، نا کجا آبادیست، که درآنجا زمان
بی معنیست!
چند قدم مانده به عشق،
کوچه ای می بینی ،
که پر از نور و امید است و پر از شور و شعف.
عرض آن وسعتی اندازه پرهای شقایق دارد،
تهِ آن کوچه کمی نا پیداست،
منتظر می مانی، تا که پیک از ره دوری برسد!
ناگهان می بینی در افق مرغی را،
که پری رنگ شقایق دارد،
و دلی هم نفس باد صبا،
و نگاهی که از خواب گل عشق معصوم تر است!
رمز آن خانه، ز او می پرسی، غزلی می شنوی،
متن آن اینگونه:
در این خانه، رهش میخانه است
غیر مستان با همه بیگانه است
قدم اول آن جام شراب
شرط بعدش قدح و پیمانه است
محرم راز شدن هم رندی است
و آن کلید در صاحب خانه است
هر که این را نهد پای شود محرم راز
ور کسی راه دگر رفت دلا دیوانست
مست آن صوت دل آویز به خوابی ابدی خواهی
رفت...!
# مساح جوریابی #
أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم