نیایشی از جنس چمران
نیایشهای شهید چمران
خدایا، هنگامی که غرش رعدآسای من در بحبوحه ی حوادث محو میشد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان ناسزاها و دروغها و تهمتها ناپدید میشد، توای خدای من، ناله ی ضعیف شبان گاه مرا میشنیدی و بر قلب سوختهام نور میتافتی و به استغاثهام جواب میگفتی.
تو در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی. تو درکویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی. تو در ظلمت ناامیدی دست مرا گرفتی و کمک کردی در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه و پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی و در میان ابرهای ابهام، در مسیر تاریک و مجهول و وحشت ناک مرا هدایت کردی، خدایا، خسته و دل شکسته ام. مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل اجتماع، ناتوان در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابرافق مبهم و مجهول، تنها و بی کس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دلِ غم زده و دردمندم آرزوی آزادی میکندو روح پژمردهام خواهش پرواز دارد تا از این غربت کده ی سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط باخدای خود به وحدت برسد.
ای خدای بزرگ، تو را شکر میکنم که راه شهادت را بر من گشودی. دریچه ای پر افتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمانها باز کردی، و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی، و به امید استخلاص، تحمل همه ی دردها و غمها شکنجهها را میسر کردی.
[شهید مصطفی چمران، بینش و نیایش، ص ۴۴ و ۵۵]
ای خدایا، شما میخواهید که ایمان مرا بسنجید؟ و وفا داری مرا نسبت به خود ببینید؟ پایداری مرا در برابر شداید و مصائب تماشا کنید؟ شما میخواهید عشق مرا به خود ببینید؟ من مثل شمع میسوزم. تار و پود وجودم با عشق شما سرشته است این قلب من است! بشکاف و ببین! ببین که سر تا پا میسوزم و از سوختن لذت میبرم. تو میخواهی که ایمان مرا به خود بسنجی؟ ای خدای بزرگ، من فقط به خاطر این لحظه زنده ام...
[شهید چمران، جهاد و شهادت، ص ۷۹ و ۸۰]
أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم
گاهی آدم باورش نمیشه که این انسان ها در همین عصر و زمان زندگی میکرده اند ...
أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم