آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

خودم درستش می کنم

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۵۷ ب.ظ

شانزده سال بیشتر نداشتم که «محمدرضا غفاری» برای خواستگاری به منزل ما آمد، گویی کار خدا بوده که مهر خاموشی بر لبم نشست، و او را به عنوان همسر آینده ی خود قبول کردم .

پس از ازدواج وقتی از او پرسیدم، اگر من پاسخ مثبت نمی دادم، چه می کردی؟ با خنده گفت: قسم خورده بودم، تا هشت سال دیگر ازدواج نکنم. دقیقاً هشت سال بعد با عروج آسمانی اش سؤال بی پاسخم را جواب داد.

هنوز وجود او را در کنار بچه هایم احساس می کنم. درست پس از شهادت محمدرضا درباره ی سند خانه مشکل داشتیم، یک شب او را در خواب دیدم که گفت: «برو تعاونی، نزد آقای... و بگو... در این جا، تأملی کرد و گفت نه نمی خواهد، شما بگویید، مشکل را خودم حل می کنم. ناگهان از خواب بیدار شدم.

چند روز بعد وقتی به سراغ تعاونی رفتم، گفتند: ما خودمان از مشکلاتان خبر داریم، همه ی کارهایش در دست بررسی است.



راوی : همسر شهید محمدرضا غفاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">