آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

پیروزی واقعی

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ب.ظ

برای شناسایی به منطقه ی چنانه رفته بودیم. شرایط بسیار سختی بود. نه غذا به اندازه ی کافی داشتیم و نه آب. طلبه ای با ما بود که سختی بر او بسیار فشار می آورد و او از این موضوع ناراحت بود و می گفت: «من باید خودم را بسازم.»

یک روز او را بسیار سرحال دیدم، پرسیدم: «چه شده؟ این طور سرحال شدی!» پاسخ داد: «دیشب وقتی استتار کرده بودیم، در خواب، صحرای وسیعی را در مقابلم دیدم و آقایی را که صورتش می درخشید.» به احترام ایشان ایستادم و سؤال کردم «آقا عاقبت ما چه می شود؟»

فرمودند: «پیروزی با شماست ولی اگر پیروزی واقعی را می خواهید، برای فرج من دعا کنید.» باز پرسیدم: «آقا من شهید می شوم؟» فرمودند: «اگر بخواهی، بله. تو در همین مسیر شهید می شوی، به این نشانی که از سینه به بالا چیزی از بدنت باقی نمی ماند. به برونسی بگو پیکرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.»

این طلبه وصیت نامه اش را نوشت و از شهید برونسی خواست که هر وقت شهید شد، جنازه اش را به قم برساند. چند روز بعد دشمن متوجه حضور ما شد و ما را به گلوله بست. طلبه ی جوان شهید شد و از سینه به بالا، چیزی از بدنش نماند.


راوی : محمد قاسمی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۶
Mehrdad Hassani

عاقبت جنگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">