آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

آیا برای اداره جهان، تقوا کافی است که قرآن سر انجام جهان را از آن پرهیزکاران می‏داند؟

پاسخ : در قرآن می‏خوانیم: والعاقبة للمتقین ( سوره اعراف، آیه 128.)، والعاقبة للتقوی ( سوره طه، آیه 132. ) یعنی پیروزی نهائی برای پرهیزکاران است.

تقوی، به معنای وارستگی است، نه وارفتگی. مدیریت و حکومت نیاز به لیاقت و صلاحیت ‏های خاصی دارد. قرآن می‏فرماید: ان الارض یرثها عبادی الصالحون ( سوره انبیاء، آیه 105.) وارثان زمین دو شرط دارند: یکی بنده خدا بودن که همان تقوای الهی است: (عبادی) و یکی صلاحیت که همان لیاقت‏ ها و تخصص ‏ها و مدیریت‏ های لازم است: (الصالحون). بنابراین آیاتی که می‏فرماید پیروزی نهائی برای پرهیزکاران است را باید در کنار این آیه معنا کرد. آری، هرگاه خواستیم چیزی را به اسلام نسبت دهیم باید آیات قرآن را در کنار هم مورد نظر قرار دهیم، به علاوه باید به روایت پیامبر و اهل بیت معصومش (علیه السلام) توجه کنیم تا به نتیجه برسیم.

برای نجات از بیماری باید تمام داروهایی را که پزشک دستور می‏دهد مصرف نمود و اگر تنها بعضی را مصرف و بعضی را رها کند، ممکن است علاوه بر آنکه بهبود نیابد، مرض او طولانی یا به امراض دیگری مبتلا شود.

چنانکه خداوند در قرآن از کسانی که به بعضی از آیات ایمان می ‏آورند و به بعضی دیگر ایمان نمی‏ آورند، به شدت انتقاد کرده است. ( سوره نساء، آیه 150.)

مگر مدارس و مرکز علمی به شاگردانی که بعضی از دروس را می‏خوانند و بعضی دیگر را نمی‏ خوانند، نمره و مدرک می‏دهند؟

کدام دولت و نظام به کارمندی که بعضی از بخشنامه‏ ها را عمل و بعضی را بایگانی می‏کند، حقوق می‏دهد؟

کدام کارفرمایی به کارگری که بعضی از دستورات کارفرما را اجرا و بعضی را رها می‏کند، مزد می‏دهد؟



چرا خداوند چیزهایی آفریده که برای انسان خطرناک است؟

پاسخ : قرآن می‏ فرماید: هر چه را که خدا آفریده، نیکو آفریده است: الذی أحسن کل شی‏ء خلقه ( سوره سجده، آیه 7. ) حتی زهر مار در بدن مار نیکو است، ولی در بدن ما کشنده است.

چنانکه آب دهان در دهان ما نیکوست، ولی اگر به سوی کسی پرتاب شود، جسارت بزرگی محسوب می‏شود.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۴۴
پسر کُر


هوا به شدت گرم بود، اشعه های خورشید پوست بدنمان را می سوزاند، عملیات رمضان تازه آغاز شده بود، گروهان تحت فرماندهی «فایده» در محاصره بود. از شدت تشنگی همگی بی هوش شدیم. توان این را نداشتیم که پلک بزنیم.

ناگهان فایده از جایش بلند شد و گفت: بچه ها! بیدار شوید. من فاطمه زهرا(س) را درخواب دیدم، حضرت با دست خودشان قمقمه ی شهیدی را آب کردند. چند لحظه بعد قمقمه دست به دست گشت، و همه را سیراب نمود. آب سرد جانمان را تازه کرد، و روح تازه ای به ما بخشید. به داخل قمقمه نگاه کردم، هنوز داخل آن آب بود.

السلام علی الشفا الذابلات

سلام بر آن لب های خشکیده ی حسین (ع)


راوی : همرزم شهید

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۴
Mehrdad Hassani

شانزده سال بیشتر نداشتم که «محمدرضا غفاری» برای خواستگاری به منزل ما آمد، گویی کار خدا بوده که مهر خاموشی بر لبم نشست، و او را به عنوان همسر آینده ی خود قبول کردم .

پس از ازدواج وقتی از او پرسیدم، اگر من پاسخ مثبت نمی دادم، چه می کردی؟ با خنده گفت: قسم خورده بودم، تا هشت سال دیگر ازدواج نکنم. دقیقاً هشت سال بعد با عروج آسمانی اش سؤال بی پاسخم را جواب داد.

هنوز وجود او را در کنار بچه هایم احساس می کنم. درست پس از شهادت محمدرضا درباره ی سند خانه مشکل داشتیم، یک شب او را در خواب دیدم که گفت: «برو تعاونی، نزد آقای... و بگو... در این جا، تأملی کرد و گفت نه نمی خواهد، شما بگویید، مشکل را خودم حل می کنم. ناگهان از خواب بیدار شدم.

چند روز بعد وقتی به سراغ تعاونی رفتم، گفتند: ما خودمان از مشکلاتان خبر داریم، همه ی کارهایش در دست بررسی است.



راوی : همسر شهید محمدرضا غفاری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۵۷
Mehrdad Hassani

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم


سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم


نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم


کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم


تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم


می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم


پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم



حافظ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۱
Mehrdad Hassani

 با وجود علم و عقل، چه نیازی به وحی داریم؟

پاسخ : این سخن درست مثل آن است که فرزندی به والدین خود بگوید: من به راهنمایی شما نیازی ندارم و می‏خواهم هر چیز را خودم تجربه کنم تا بپذیرم. این سخن به ضرر فرزند است یا والدین؟

معتقدین به وحی، علم، عقل و تجربه را کنار نمی‏زنند که وحی را به جای آن بنشانند، بلکه آن را محدود می‏دانند و در کنار عقل و تجربه، از وحی نیز بهره می‏ جویند و بر شناخت خود از حقایق هستی می‏ افزایند.

کسانی که نسبت به وحی بی اعتنا هستند و فقط بر علم و عقل خود تکیه می‏کنند، از شناخت بسیاری از امور هستی محروم مانده‏ اند؟

آنها نسبت به سرنوشت خود پس از مرگ هیچ اطلاعی ندارند و از پایان این هستی با عظمت بی خبرند. در این هستی، رازهای بسیاری هست که اگر کسی فقط با علم و تجربه محدود خود بخواهد زندگی کند، از بسیاری از آنها محروم می‏ماند.

راستی اگر سازنده کالایی، به ما اطلاعاتی بدهد باید بگوییم ما به اطلاعات تو نیازی نداریم، خودمان تجربه می‏کنیم و می ‏فهمیم؟

خالق هستی درباره هستی، آینده، اهداف و راه صحیح بهره‏ گیری از آن، اطلاعاتی از طریق بهترین افراد که پیامبران باشند، در اختیار ما گذارده است. بی اعتنایی به پیام‏های الهی، محروم کردن بشر از یک کانال به مراتب گسترده‏ تر از کانال تجربه است و چه ظلمی بالاتر از اینکه بشر، چشم و گوش خود را بر بخشی از دانستنی‏ ها ببندد.


آیا با قدرت ضعیف میتوان در برابر دشمنان ایستاد؟


پاسخ : قرآن، هم مسلمانان به وحدت دعوت کرده: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا ( سوره آل عمران، آیه 103. ) و هم از تفرقه نهی فرموده است: و لا تنازعوا فتفشلوا ( سوره انفال، آیه 46.) با یکدیگر نزاع نکنید که سست و ناتوان می‏شوید.

به دو مثال توجه کنید:

قطرات باران تا وقتی از هم جدا هستند، قدرتی ندارند، اما وقتی در کنار هم قرار می‏گیرند و به شکل جوی و سپس رودخانه جاری می‏شوند، چنان قدرتی می‏ یابند که اگر مهار نشود، سیل بنیان کن می‏شوند و اگر در پشت سد مهار شوند، توربین ‏های عظیمی را به حرکت در می ‏آورند که ده ها مگاوات برق تولید کرده و چرخ تولید را به حرکت در می ‏آورند.

هر دست ما پنج انگشت دارد، اما در برابر دشمن مشترک، همه انگشتان با هم جمع شده و به شکل مشت بر سینه دشمن کوبیده می‏شود.

با آنکه هر انگشت از انگشت دیگر متفاوت و متمایز است، یکی بلندی است و یکی کوتاهی، یکی نازک است و یکی کلفت و هر کدام نباشند، بخشی از کارهای روزمره انسان زمین می‏ماند. مثلا بدون انگشت شصت، نمی‏توان دگمه را بست و یا قلم را به دست گرفت و چیزی نوشت.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۰
پسر کُر

قبل از آغاز عملیات، سید به من گفت: «حضرت زهرا (س) را در خواب دیدم و به حضرت (س) التماس کردم تا پیروزی در عملیات را ببینم، بعد شهید شوم». حضرت (س) به من فرمودند: «تو پیروزی را می بینی و شهید می شوی».

راست می گفت، نگاهش رنگ و بوی شهادت داشت. در توجیه نیروها گفت: «اصلاً فکر این که به پشت سر نگاه کنیم را فراموش کنید. فقط جلو! حتی اگر من مجروح شدم، «مرا روی برانکارد بگذارید و جلو ببرید».

بعد رفت بر خلاف همیشه که لباس های خاکی می پوشید، لباس سپاهش را به تن کرد. می دانست که آن شب حادثه ی غریبی اتفاق خواهد افتاد. نگاهی به نامه ی پسرش انداخت. گفتم: «سید حالا که داریم می رویم عملیات، جوابش را بنویس». خندید. نامه را در جیب گذاشت و با خنده گفت: «من از نامه زودتر به او می رسم». دعای سید اجابت شد. وقتی پیکرش را به سبزوار انتقال دادند، نامه ی پسرش هنوز توی جیبش بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۰
Mehrdad Hassani

بشر چه نیازی به کتاب آسمانی دارد؟


پاسخ : تمام کارخانجات دنیا برای تولیدات خود، دفترچه راهنما تهیه و در کنار محصولات به مشتریان ارئه می‏دهند. این دفترچه‏ ها مشتریان را راهنمایی می‏کند که چگونه از آن کالا بهره‏ مند شوند.

نویسنده این دفترچه ‏ها کیست؟ آیا جز طراح و سازنده، فرد دیگری صلاحیت نوشتن آن را دارد؟ هرگز!

ما نیز سازنده و آفریدگار داریم که برای راهنمایی ما، دفترچه ‏ای به نام قرآن نازل کرده است و دیگری حق قانون گذاری بر خلاف آنرا ندارد، زیرا فقط سازنده می‏داند چه ساخته و تنها اوست که به تمام زوایا و ابعاد محصول خود آگاه است و راه بهره‏ گیری صحیح و آفات و موانع رشد آن را می‏داند: الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر( سوره ملک، آیه 14. )

کسانی که به جای قانون خداوند به سراغ قوانین بشری می‏روند مانند کسانی هستند که دفترچه راهنمای سازنده را کنار گذاشته و از دیگران نحوه استفاده از آن را مطالبه می‏کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۸
پسر کُر

آیا تشبیه بعضی انسان‏ها به حیوان در قرآن جسارت و ناسزاگویی نیست؟


پاسخ : با نگاهی به منافع حیوانات و عملکرد بعضی انسان‏ها، تشبیه اولئک کالانعام بل هم اضل«آنها مانند چهارپایان هستند بلکه از چهارپایان بدتر هستند»          ( سوره اعراف،آیه 179. ) را حق و منطقی می ‏یابیم؛

گران‏ترین لباس انسان (ابریشم)، از حیوانات است.

مهم‏ترین غذای انسان (شیر و عسل و گوشت و ماست)، از حیوانات است.

حیوانات وسیله بارکشی و شخم زدن و منبع درآمد و اشتغال هستند.

تمام کارخانه ‏های پشم ریسی، چرم سازی، لبنیاتی و مرغداری و دامداری‏ها کارشان به حیوانات وابسته است.

حیوانات بعضی معلم بشرند. کلاغ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت.

بعضی گزارشگر انبیا می‏شوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ کرد.

حتی حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها کسانی را می‏گزند که به آنها نزدیک شده باشند.

با توجه به مطالب فوق، آیا انسان‏هایی که از دور، مردم آزاری می‏کنند و مناطق دور دست را بمباران و موشک باران می‏کنند، از حیوان بدتر نیستند؟

افرادی که شبانه روز برای مردم حیله و خدعه می‏کنند و به خاطر رسیدن به هوس های بی ‏انتهای خود نسل انسان را به تباهی می‏کشند، از حیوانات بدتر نیستند؟

آدم‏هایی که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درنده‏ ترین حیوانات پست‏ تر نیستند؟

سوال: چگونه می‏توانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟

پاسخ : قرآن می‏فرماید: اتقوا الله و یعلمکم الله ( سوره بقره،آیه 282.) از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد.

تقوی به معنای دوری از انواع بدی‏ها و زشتی‏هاست.

آری، افراد آلوده از درک بسیاری حقایق محرومند.

کسی که تعصب قومی، حزبی، نژادی و... دارد، حق را آنگونه که هست نمی ‏فهمد، مثل کسی که عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ می‏بیند و شلغم را لبو می‏پندارد و اگر عینک سبز بگذارد، کاه را علف می‏بیند.

اگر آینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان می‏دهد.

آئینه دل نیز باید صیقلی باشد تا معارف را درک کند.

دل‏های کینه دار مثل ظرف‏های آلوده است که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده می‏شود.

گناه غباری است که نمی‏گذارد انسان واقع بین باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۳۸
پسر کُر

چگونه انسان با گفتن یک جمله لا الله الا الله رستگار می‏شود؟


پاسخ : گرچه در روایت آمده است: قولوا لا اله الا الله تفلحوا ( بحار، ج‏18، ص 202.) اما مراد از آن تنها حرکت زبان نیست، بلکه عقیده به توحید است.

کلمه تفلحوا از واژه فلاحت به معنای رستن است و به کشاورز فلاح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم می‏کند.

برای رستن دانه از زیر خاک، سه مرحله لازم است:

1- ریشه خود را در عمق خاک فرو کند.

2- مواد غذایی لازم را جذب کند.

3- مانع بالای سر خود را کنار بزند تا به فضای باز برسد.

انسان نیز اگر بخواهد به فضای باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند کند، از تمام امکانات موجود برای رشد خود بهره گرفته و جذب کند، موانع رشد را نیز از خود دفع کند. پس رستگاری در گرو عمق بخشیدن و تلاش در حرکت مسیر الهی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۵
پسر کُر

 اگر نماز، انسان را از فحشا و منکر باز می‏دارد، چرا بعضی از نمازگزاران مرتکب خلاف می‏شوند؟


پاسخ : اولا تخمه پوک، هیچ گاه سبز نمی‏شود و نماز بدون حضور قلب، تخمه پوک است. نمازی سبب دوری انسان از مفاسد می‏شود که با حضور قلب باشد وگرنه حرکت لب و کمر چنین خاصیتی را ندارد.

اگر مدرسه و دانشگاه به انسان رشد علمی می‏دهد به این معنا نیست که هر کس به مدرسه و دانشگاه رفت به آن رشد می‏رسد، بلکه به این معناست که مدرسه و دانشگاه بستر رشد است به شرط آن که با جدیت درس بخوانید و آنچه را می‏خوانید بفهمید. نماز نیز اگر با اصول و شرایطی که دارد اقامه گردد، مانع فحشا و منکر می‏شود. إنَّ الصلوهَ تنهی عن الفحشاء و المنکر ( سوره عنکبوت، آیه 45. )

ثانیا نمازگزاری که گاهی خلاف می‏کند، اگر اهل نماز نبود خلافش بیشتر بود، زیرا همین نمازگزار برای صحیح بودن نمازش مجبور است بدن و لباسش پاک باشد، لباس و مکانش از مال مردم نباشد و همین مقدار مراعات احکام و مسائل، سبب دور شدن او از برخی گناهان و منکرات می‏شود، همان گونه که پوشیدن لباس سفید، انسان را از نشستن روی زمین آلوده باز می‏دارد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۷
پسر کُر

چرا بعضی از دعاها مستجاب نمی‏شود؟


پاسخ : اگر به جای بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمی‏گیرد، دعای کسانی مستجاب می‏شود که در شکم آنان لقمه‏ ای حرام نباشد.

در حدیث می‏خوانیم: من سره ان یستجاب دعائه فلیطیب کسبه ( بحار، ج 90، ص 373. )

هر کس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را حلال کند.

بگذریم از این که دعا به معنای طلب خیر است و بسیاری از خواسته‏ های ما خیر نیست و ما خیال می‏کنیم خیر را طلب می‏کنیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۳۷
پسر کُر

شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه محبین آن حضرت تسلیت...
چادری خیس، لبی خشک، دلی آزرده

باد آورده به این دشت گلی پژمرده

دختری رنج پدر دیده، پریشان از شهر

همسری بس که پریشان شده، حیران از شهر

مادری اهل غم انگیز‌ترین رفتن‌ها

مادری خوب‌تر از خوب‌ترین ِ زن‌ها

از تبار پدرانی که پیمبر ماندند

لاله‌هایی که شکفتند، که پرپر ماندند

گل در این دشت خریدار خودش را دارد

دشت ، دلتنگی دیدار خودش را دارد

سر بالین پیمبر به خدا تنهایی

چون که خورشید پرستار خودش را دارد

جز علی هیچ کسی لایق لبخندت نیست 

هر که دلداده شود یار خودش را دارد

تو و مولا ، گل و صحرا ، شب و غربت ، پیداست

هر که عاشق شده دلدار خودش را دارد

اشک‌های تو زلیخا به زلیخا مصر است

این مدینه ست که بازار خودش را دارد

چند سجاده ، دو دلداده ، حصیری ساده

خانه‌ات شوکت دربار خودش را دارد

بی سبب نیست ببخشد پسرت دنیا را

چون کریمی ست که ایثار خودش را دارد

پسرانت چه رشیدند، خوارج بیدند

این سپاهی ست که انصار خودش را دارد

چادری سوخت، دری سوخت، جهان پنجره شد

آه ... این پنجره دیوار خودش را دارد

تا کجا رفت که عطرش همه جا باقی ماند

خانه توست که اسرار خودش را دارد

وقت تشیع اگر دور و برت خلوت بود

مجلس ات جمع عزادار خودش را دارد

شهر خوابید و علی بر سر چاهی بارید

شب تشیع تو بیدار خودش را دارد

بعد تو هیچ کسی محرم خورشید نشد

عشق ، مردان وفادار خودش را دارد

بعد تو تکه نانی ست نمک گیر لبش

همسرت سفره افطار خودش را دارد

پسران تو به پروانگی عادت دارند

در کنارت همه جا غسل زیارت دارند

در هوای قدم تو جگری سوخت در آب

پدری گوشه نشین شد ، پسری سوخت در آب

پسر دیگر تو تشنه دیدارت بود

کربلا پرده ی افتاده به دیوارت بود

پسرت داغ تو را بر جگر نیزه گذاشت

ناگهان بال زد و سر به سر نیزه گذاشت

دخترت غنچه سرخی ست که پرپر می‌سوخت

گاه از داغ پدر ، گاه برادر می‌سوخت

مادر این همه پروانه خوشنام تویی

از سر آغاز عیان بود سر انجام تویی

ای که دارند نفس , جنگل و دریا از تو

چه شد آن شب که بریدند نفس‌ها از تو ؟

آه ... پروانه پر سوخته باغ نبی

شمع و گل قصه نوشتند چه زیبا از تو !

با غم و اشک چه به چاه بگوید آخر

غیر لبخند ندیده ست که مولا از تو

خانه ات مثل بهشت است چه فرقی دارد

پس بگیرند اگر باغ فدک را از تو ؟

با لبی تشنه پسرهای تو ماندند ولی

مهرت آب است که دریا شده دریا از تو

تو شفیعی ! همه هنگام دعا می‌مانیم

از خداوند بخواهیم مدد یا از تو

دل بریدیم و نبستیم ، شفاعت کردی

پای عهدی که شکستیم ، شفاعت کردی

حال ما ، گریه ما ، خنده ما از شرم است

حرف‌های دل شرمنده ما از شرم است

چشم شرمنده ما نزد تو گریان ، بهتر

دل به دلداده رسد هر چه پریشان، بهتر

دل به صحرا زده مولا که غمت سنگین است

دل دریا زده در بند بیابان بهتر

اشک‌های دل خون دیده مولا کافیست

تا شود خانه‌ات از کلبه احزان بهتر

شب تشیع تو مولا پسرانش را گفت

هر چه مهمان برسد نیست ز سلمان بهتر

روضه در روضه بریزند اگر اهل بقیع

در هوای قدمت اشک فراوان بهتر

دیدن جن و ملک روی زمین دشوار است

پس بماند حرمت قبله ی پنهان بهتر
                           

پسرت آمده امروز به منبر برود 

           شب قرار است قرار از کف ما در برود.                                           

                           علی سلیمانی                                            

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۳
Mehrdad Hassani

در گلستانه

ﺩﺷﺖ‌ﻫﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﻓﺮﺍﺥ!

ﻛﻮﻩ‌ﻫﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺑﻠﻨﺪ!

ﺩﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯼ ﻋﻠﻔﯽ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ!

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﭘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ‌ﮔﺸﺘﻢ:

ﭘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺷﺎﯾﺪ،

ﭘﯽ ﻧﻮﺭﯼ، ﺭﯾﮕﯽ، ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ.

ﭘﺸﺖ ﺗﺒﺮﯾﺰﯼ‌ﻫﺎ،

ﻏﻔﻠﺖ ﭘﺎﻛﯽ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﻣﯽ‌ﺯﺩ.

ﭘﺎﯼ ﻧﯽ‌ﺯﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻡ، ﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ، ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻡ:

ﭼﻪ ﻛﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﺩ؟

ﺳﻮﺳﻤﺎﺭﯼ ﻟﻐﺰﯾﺪ.

ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ.

ﯾﻮﻧﺠﻪ ﺯﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ،

ﺑﻌﺪ ﺟﺎﻟﯿﺰ ﺧﯿﺎﺭ، ﺑﻮﺗﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮔﻞ ﺭﻧﮓ

ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺧﺎﻙ.

ﻟﺐ ﺁﺑﯽ

ﮔﯿﻮﻩ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻛﻨﺪﻡ، ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻢ، ﭘﺎﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﺏ:

«ﻣﻦ ﭼﻪ ﺳﺒﺰﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ

ﻭ ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻨﻢ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ!

ﻧﻜﻨﺪ ﺍﻧﺪﻭﻫﯽ، ﺳﺮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻛﻮﻩ.

ﭼﻪ ﻛﺴﯽ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ؟

ﻫﯿﭻ، ﻣﯽ‌ﭼﺮﺧﺪ ﮔﺎﻭﯼ ﺩﺭ ﻛـَﺮﺩ.

ﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﯾﻪ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻛﻪ ﭼﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﯾﻪ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺑﯽ ﻟﻚ،

ﮔﻮﺷﻪ‌ﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﭘﺎﻙ،

ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ! ﺟﺎﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ.

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ:

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﺳﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻫﺴﺖ.

ﺁﺭﯼ

ﺗﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻛﺮﺩ.

ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ، ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﺑﯿﺸﻪ ﻧﻮﺭ،

ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ.

ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ، ﻛﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺑﺪﻭﻡ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺩﺷﺖ، ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻛﻮﻩ.

ﺩﻭﺭﻫﺎ ﺁﻭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ.»

«سهراب سپهری»

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۶
پسر کُر

تپش سایه دوست

ﺗﺎ ﺳﻮﺍﺩ ﻗﺮﯾﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ.

ﭼﺸﻢ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﺎﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﺑﻮﻣﯽ،

ﺷﺐ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺳﺘﯿﻦ‌ﻫﺎﻣﺎﻥ.

ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺑﻜﻨﺪﯼ ﺧﺸﻚ.

ﺍﺯ ﻛﻼﻡ ﺳﺒﺰﻩ‌ﺯﺍﺭﺍﻥ ﮔﻮﺵ‌ﻫﺎ ﺳﺮﺷﺎﺭ،

ﻛﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﻌﻜﺎﺱ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ.

ﻣﻨﻄﻖ ﺯﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﺟﺎﺭﯼ.

ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﺍﻥ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻃﻌﻢ ﻓﺮﺍﻏﺖ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻣﯽ‌ﺷﺪ.

ﭘﺎﯼ ﭘﻮﺵ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﺒﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﺍﺯ

ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ‌ﻛﻨﺪ.

ﭼﻮﺑﺪﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺑﺮﺩ.

ﻫﺮ ﯾﻚ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﻧﺤﻨﺎﯼ ﻓﻜﺮ.

ﻫﺮ ﺗﻜﺎﻥ ﺩﺳﺖ ِ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺟﻨﺒﺶ ﯾﻚ ﺑﺎﻝ ﻣﺠﺬﻭﺏ ﺳﺤﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ.

ﺟﯿﺐ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻚ ﺟﯿﻚ ﺻﺒﺢ‌ﻫﺎﯼ ﻛﻮﺩﻛﯽ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩ.

ﻣﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ

ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺮﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎ ﻓﻘﺮ

ﺗﺎ ﺻﻔﺎﯼ ﺑﯿﻜﺮﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ.

ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﺑﮕﯿﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﻮﺩ ﺳﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻢ ﺷﺪ:

ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺕ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺗﺒﺨﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﺷﺐ

ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺩﻭﺳﺖ.

«سهراب سپهری»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۰۸
پسر کُر

خداوند در حوادث تلخ و شیرین زندگی انسان، چه مقدار نقش دارد؟


پاسخ : در قرآن می‏خوانیم: ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابَکَ منْ سیئۂٍ فمنْ نفسِک ( سوره نساء، آیه 79. ) هر خوبی به تو رسد از خداوند است ولی هر بدی که به تو رسد از نفس خودت می‏باشد.

کره زمین که به دور خود و خورشید می‏گردد و همواره بخشی از آن روشن و بخشی دیگر تاریک است، هر کجای آن روشن باشد از خورشید است و هر کجای آن تاریک باشد، از خود زمین است.

خداوند انگور را آفرید، ولی بشر از آن شراب می‏سازد که مایه بروز هزاران حادثه و بیماری است.

خداوند به انسان قدرت داد، ولی عده ‏ای با سوء استفاده از این قدرت، به محرومان ضربه می‏زنند.

خداوند به انسان عقل داد، ولی عده ‏ای از این عقل سوء استفاده کرده و به دنبال مکر و حیله برای مردم هستند.

پس آنچه از سوی خداوند است، نیکوست و بدی‏ها از خود ما سرچشمه می‏گیرد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۶
پسر کُر

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست


به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتاری هست


گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست


هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید

تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست


صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

همه دانند که در صحبت گل خاری هست


نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست


باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد

آب هر طیب که در کلبه عطاری هست


من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست


من از این دلق مرقع به درآیم روزی

تا همه خلق بدانند که زناری هست


همه را هست همین داغ محبت که مراست

که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست


عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند

داستانیست که بر هر سر بازاری هست



سعدی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۷
Mehrdad Hassani

چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر می‏برند؟


پاسخ : از آنجا که خداوند اولیای خود را دوست دارد، لذا اگر خلافی کنند، فورا آنان را با قهر خود می‏گیرد تا متذکر شوند، چنانکه خداوند در قرآن می‏فرماید:اگر پیامبر سخنی را که ما نگفته‏ ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود می‏گیریم: لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین(سوره حاقه،آیه 44 - 45. ) و همچنین اگر مومنین خلافی کنند، چند روزی نمی‏گذرد مگر آنکه گوشمالی می‏شوند.

اما اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت می‏دهد و هرگاه مهلت سر آمد، آنان را هلاک می‏کند: و جعلنا لَمَهلکهم موعدا(سوره کهف،آیه 59. ) و اگر امیدی به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تاخیر می‏ اندازد و به آنان مهلت می‏دهد تا پیمانه شان پر شود. انما نملی لهم لیزدادوا اثما( سوره ‏آل عمران،آیه 178. )

به یک مثال توجه کنید:

اگر قطره‏ای چای روی شیشه عینک شما بریزد، فورا آن را پاک می ‏کنید.

اما اگر قطره‏ای چای روی لباس سفید شما بچکد، صبر می ‏کنید صبر می‏کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.

و اگر قطره‏ای روی قالی زیر پای شما بچکد، آن را رها می‏کنید تا مثلا شب عید به قالی شویی ببرید.

خداوند نیز با هر کس به گونه ‏ای رفتار می ‏نماید و بر اساس شفافیت یا تیرگی روحش، کیفر او را به تاخیر می‏ اندازد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۵۷
پسر کُر

آیا اینکه خداوند کار افراد با تقوی را می‏پذیرد، سبب دل سردی و یأس افراد عادی یا گناهکار نمی‏شود؟


پاسخ : اولا اینکه قرآن می‏فرماید: إِنَّما یَتَقَبَلُ اللهُ مِنَ المُتقین ( سوره مائده، آیه 27. )

تقوا درجاتی دارد. به همین دلیل، کلمه اتقی یعنی با تقوا تر، در قرآن آمده است: إنَّ اَکرمَکم عندَاللهِ أتْقاکم ( سوره حجرات، آیه 13.) و اکثر افراد عادی و خلافکار هم مرحله ‏ای از تقوی را دارا می‏باشند وگرنه هیچ کار خیری انجام نمی‏دادند و از هیچ گناهی دست بر نمی‏داشتند.

ثانیا اگر گفتند دولت فقط فارغ التحصیلان دانشگاه را می‏پذیرد، مراد آن است که شرط استخدام رسمی، فارغ التحصیل دانشگاه بودن است، نه اینکه دیگران حق هیچ گونه کاری را ندارند و یا اگر کاری انجام دهند، پاداششان ضایع می‏شود.

ثالثا پذیرش عمل نیز درجاتی دارد: قبول عادی، قبول شایسته، بقبولٍ حسنٍ ( سوره آل عمران، آیه 37. ) و قبول برتر که در دعا می‏خوانیم: و تقبل باحسنِ قبولِک ( دعای وداع ماه رمضان.) بنابراین، هر کس به مقدار تقوایی که دارد کارش قبول می‏شود.

به همین دلیل پاداش ‏های قرآن نسبت به افراد و کارها و شرایط، متفاوت است؛

بعضی کارها پاداش دو برابر دارد: ضعفین ( سوره بقره، آیه 265. )

بعضی کارها پاداش چند برابر دارد: اضعافا ( سوره بقره، آیه 245.)

بعضی کارها پاداش ده برابر دارد: فله عشر امثالها ( سوره انعام، آیه 160.)

بعضی کارها پاداش هفتصد برابر دارد: کَمثلِ حَبَّهٍ انبتَتْ سبعَ سنابلٍ فی کلِّ سنبلهِ مِأَهُ حبه ( سوره بقره، آیه 261. )

بعضی کارها پاداشی دارد که هیچ کس، جز خدا آن را نمی‏داند: فلا تعلم نفس ما اخفی لهم ( سوره سجده، آیه 17.)

و این تفاوت‏ها بر اساس تفاوت نیت و نوع کار است.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۲۴
پسر کُر

چگونه می‏توان گفت: بر عذاب دوزخ صبر می‏کنم، ولی بر فراق خداوند توان صبر ندارم؟


پاسخ : مادر برای دیدار فرزندش که در منطقه‏ ای دور مشغول تحصیل یا خدمت است، مشکلات سفر را تحمل و سرما و گرما را بر خود هموار می‏کند، اما اگر وقتی به مقصد رسید به او بگویند فرزندت از اینجا به جای دیگر منتقل شده است، می‏گوید: بر سرما و گرما مشکلات سفر صبر می‏کنم، اما چگونه فراق فرزندم را تحمل کنم.

همچنان که حضرت علی (علیه السلام) در دعای کمیل می‏گوید: صَبَرْتُ علی عذابِک فَکَیفَ أَصْبِرُ علی فِراقِک خدایا! بر عذاب تو صبر می‏کنم، ولی چگونه بر فراق تو صبر کنم؟

خدایا ، بین من با آنکه نامت را نمیخواند
فرقی نیست؟
اگر من رابه عدلت در میان آتش اندازی
در میان آتشت هم باز میگویم
هلا ای مردمان!
من مهربانِ پروردگارِ قادری دارم
که او را دوست میدارم
چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست ؟
وگیرم صبر بر آتش
ولیکن صبر بر دوری تو هرگز

( کیوان شاهبداغی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۷
پسر کُر

 آیا انسان آزاد است یا مجبور؟ مرز آزادی تا کجاست؟


پاسخ : خداوند، انسان را آزاد آفرید و به او اختیار داده تا کارهایش را انتخاب کند. گرچه بعضی گفته ‏اند: انسان در کارهایش مجبور است و گمان می‏کند که آزاد است، اما دلایل بسیاری بر اختیار انسان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

الف) هر انسانی در کارهای خود گاهی دچار تردید و شک می‏شود که آیا انجام دهد یا ندهد؟ همین شک، دلیل بر آزادی اوست که می‏تواند کاری را انجام دهد و می‏تواند انجام ندهد.

ب) گاهی انسان‏ها به کار یکدیگر انتقاد دارند. انتقاد نیز دلیل آن است که کسی که کار انجام داده، می‏توانسته انجام ندهد.

ج) هر انسانی در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشیمان شده است و همین پشیمانی دلیل آن است که می‏توانسته انجام ندهد و لذا با خود می‏گوید: ای کاش انجام نمی‏دادم!

د) همه مردم فرزندان خود را تربیت می‏کنند و یا به معلم و مربی می‏سپارند و این دلیل آن است که فرزند انسان می‏تواند مسیر کج را رها و به راه حق برود.

بنابراین شک، انتقاد، پشیمانی و تربیت، دلیل آزادی انسان است. علاوه بر آنکه آزادی خواسته تمام انسان‏ها بلکه حیوانات است. شما اگر گربه‏ ای را در قفس کنید، هر نوع غذا برای او در قفس قرار دهید، باز ناراحت است و ترجیح می‏دهد در کوچه و خیابان ساده‏ ترین غذا را بخورد اما در قفس نباشد.

در بهشت نیز اگر آزادی نباشد، مومن رنج می‏برد و لذا مومنان هنگامی که وارد بهشت می‏شوند، خدا را به خاطر آزادی در بهشت سپاس می‏گویند: الحمدلله الذی نَتَبَوَءُ منَ الْجَنَّهِ حیثُ نشاء ( سوره زمر، آیه 74.)

با این همه، انسان بنده خداست و باید به دستورات او عمل کند و اگر آزادی مرز نداشته باشد و انسان اختیار خود را به نفس و تمایلات شخصی یا تمایلات دیگران بدهد او را به دره هلاکت سقوط خواهد داد.

آزادی باید در چارچوب فرامین خدا و عقل باشد تا سبب سلب و آزادی دیگران نشود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۶
پسر کُر