آوای کُر

پیام های کوتاه
  • ۱۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۰۰
    جمعه
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

این نامه در دوران دفاع مقدس نوشته شده:

با سلام به امام زمان علیه السلام و درود به امام خمینی. سلام به رزمندگان اسلام: اسم من زهرا می باشد .این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم.پدرم میخواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد.من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه میروم و نصف دیگر را قالی میبافم.مادرم کار میکند.ما پنج نفر هستیم.پدرم مُرد و ما باید کار کنیم.من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.از خدا می خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلا ببرید.آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم تا خرجی داشته باشیم.مادرم خودم احمد و بتول و تقی که برادر کوچکم هست سلام میرسانیم. خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۳
Mehrdad Hassani

نیاز به منجی

چرا وضعیت این مملکت اینجوریه. چرا یک خبر خوب تو این مملکت دیده نمیشه.
صبح که بیدار میشی تا شب اینقدر خبر منفی و بد میشنوی که دیگه
انسان رغبتی به ادامه زندگی نداره:
ورود کالای قاچاق سر به فلک میزنه
اختلاس ها رو که دیگه نمیشه ازش حرف زد
کاهش بیکاری
رکود اقتصادی
کاهش شدید ارز پول ملی
رسیدن دلار به مرز یازده تومن
شنیدن دروغ های زیاد از مسؤولین
سکوت و انفعال مجلس در وضعیت اقتصادی
پرت کردن ذهن مردم از این مسائل، مثل راه ندادن زنان به ورزشگاه
با این همه خبر منفی، رامبد جوان میاد خندوانه میگه مردم حالتون چطوره؟ بقیه میگن عالی
انگار دولت برای رامبد خیلی خوب بوده

این روزا مثل اینه که یک دکتر زنگ میزنه به بیمار و میگه:

سلام! دو تا خبر بد براتون دارم،یه خبر بد و یه خبر خیلی بد،

بیمار:بگو آقای دکتر من طاقتش رو دارم

دکتر:جواب آزمایش شما آماده است،متاسفانه شما 24 ساعت بیشتر

زنده نیستید..

بیمار : پس خبر خیلی بدتون چیه؟

دکتر :من دیروز یادم رفت تماس بگیرم.(یعنی الان وقت مردنشه)

خلاصه ما نیاز به یک منجی داریم دیگه خسته شدیم از این همه دروغ و این همه نفاق و دورویی.
کجاست منجی عالم بشریت برای هدایت معنوی انسانها...؟



حرف های این جناب تو این کلیپ میکس و صدا گزاری نیست. 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۱
پسر کُر

اللهُمَّ ربَّ شهرِ رمضان

خداحافظ ماه رمضان

دیگه فرصتی نمونده
چِشای پُر ابر و بارون
دیگه مهمونی تمومه
دوباره فراغ و هجرون


لحظه سختِ وداعه
نفس ها حبسِ تو سینه
کِی تا سال دیگه زنده است
این شب ها رو باز ببینه


یا کریم الهی العفو _ یا کریم الهی العفو


ای خدا چه زود تموم شد
لحظه ناب و روشن
شب های نور و مناجات
سحرهای دل سپردن


دوباره ندبه و ناله
اشک و آه و بی قراری
دوباره یه سال غریبی
حصرت و چشم انتظاری


دوباره حصرتِ پرواز
دوباره پرهای بسته
دوباره پایِ برهنه
دوباره بالِ شکسته

نکنه آروم بگیری
گریه کن دلِ شکسته
التماس کنه به چشماش
هر کی بارش رو نبسته


یا کریم الهی العفو - یا کریم الهی العفو


نجوا و وداع با ماه رمضان با صدای سید مهدی میرداماد:




۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۱
پسر کُر

باید امشب با جملات حضرت علی علیه السلام با خدا صحبت کرد.


مناجات امیرالمومنین با صدای میرداماد

دریافت
حجم: 15.8 مگابایت

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۷
پسر کُر

همه دست به دست هم داده اند تا جمهوری اسلامی را به زانو در بیاورند؛

از یه طرف امریکا که شمشیر رو از رو بسته و جدیدا پیام داده تیر ماه منتظر باشید(خدا میدونه باز چه نقشه ای کشیدند) تا هم پیمانان منطقه ای و اروپایی امریکا ،از اسرائیل و عربستان و منافقین وطن فروش و...در داخل هم مثله اینکه برادران اصلاح طلب خودمون دارن سنگ تموم میذارن برای دلزدگی مردم از حکومت(نه دولت) از طرف دیگه دولت نئولیبرال روحانی داره تموم تلاششو میکنه و از همه ی فرصت ها حداکثر استفاده رو میکنه تا به مردم بیشتر فشار بیارن و کار رو به جایی برسونن که مردم دولت رو ول کنن بگن همشون دستشون تو یه کاسه اس،از طرف دیگه هم دار و دسته ی احمدی نژاده که داره حاکمیت رو میزنه و حمله میکنه به قوه های قضاییه و مقننه و مجریه و سپاه ...و تازه جالب تر از همه واکنش بدتر و شبهه آوره نهاد های حاکمیتی با  قضیه ی احمدی نژاده

ضعیف کار کردن قوه قضاییه و مقننه و درک نکردن مشکل اصلی مردم و عدم دغدغه برای حل مشکلات

قشری از هنرمندان هم یا همون سلبریتی ها هم که با عزمی راسخ مثله همیشه پای کارن

هر روز هم که پیش میریم نارضایتی مردم بیشتر میشه که البته با این وضع خیلی هم حق دارند....هر دم از این باغ بری میرسد

ولی اگه یکم از بالا بررسی کنیم، میبینیم که،تمام دشمنای خارجی و مخالفین داخلی و دولت و اصلاح طلبان و اصولگرایان و احمدی نژادی ها و سلبریتی ها و نهاد های که در حکومت ضعیف کار میکنن دارن به کمک هم یه پازل رو تکمیل میکنن و اون هم پازل به زانو درآوردن جمهوری اسلامی

مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۱۲
Mehrdad Hassani

برای بیست و چهار میلیون 




انسان متأسفم؛



فقط همین.

۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۹
پسر کُر

ادامه تصویر رستاخیز در قرآن

دوزخ
دوزخ، جایگاه کافران و منافقاتى است که هیچ نور ایمانى در دلهایشان وجود ندارد1، و گنجایش آن، چنان است که پس از در برگرفتن همه تبهکاران، باز هم«‌هل من مزید‌»مى‌گویند2! سراسر آتش است و آتش، عذاب است و عذاب!!
شعله هاى آتش از هر سو زبانه مى‌کشد و صداى گوش خراش و خشم آلود آنها بر وحشت و اضطراب مى‌افزاید3، قیافه ها عبوس و درهم کشیده و سیاه و زشت و چروکیده است4 و حتّى در چهره فرشتگان دوزخیان هم اثرى از مهر و عطوفت و نرمى دیده نمى‌شود5.
دوزخیان با غل و زنجیر و بندهاى آهنین، بسته شده اند6 و آتش، سراپاى آنان را فراگرفته5، و خودشان آتش گیره آنند7. در فضاى دوزخ جز آه و ناله و ضجّه و فریاد دوزخیان و نهیب دوزخیان، صدایى به گوش نمى‌رسد8. بر سر و روى تبهکاران، آب جوشان مى‌ریزند که اندرون آنان را نیز ذوب مى‌کند9، و هر گاه از فرط عطش و التهاب، درخواست آب کنند، آب داغ و آلوده و گندیده‌اى به آنان داده مى‌شود که آن را با حرص و ولع مى‌نوشند10، و غذایشان از درخت «‌زقّوم‌» است که از آتش مى‌روید و خوردن آن بر سوزش اندرونشان مى‌افزاید11، و لباسشان از ماده سیاه و چسبنده‌اى است که خود، موجب عذابشان مى‌گردد12 و همنشینان شیاطین و جنّیان گنهکارند که آرزوى دورى از آنان را مى‌کنند13، و نسبت به یکدیگر نیز لعن و نفرین مى‌فرستند14.
همین که بخواهند زبان عذرخواهى به درگاه الهى گشایند فرمان دورباش و ساکت باش، خاموششان مى‌کند15 پس به دوزخبانان پناه مى‌برند که شما از خدا بخواهید که اندکى از عذاب ما بکاهد، پاسخ مى‌شنوند: مگر خداى متعال، پیامبرانش را مبعوث نفرمود و حجت را بر شما تمام نکرد؟16
بار دیگر، درخواست مرگ مى‌کنند و جواب مى‌شنوند که شما براى همیشه در دوزخ خواهید ماند17. و با اینکه مرگ از هر سوى برایشان مى‌بارد نمى‌میرند18 و هر چه پوست بدنشان بسوزد بار دیگر پوست نو مى‌روید و عذابشان ادامه مى‌یابد19.
از بهشتیان درخواست اندکى آب و خوراک مى‌کنند و پاسخ مى‌شنوند که خداى متعال نعمتهاى بهشتى را بر شما حرام کرده است20. و بهشتیان از آنان مى‌پرسند: چه چیز موجب بدبختى شما شد و به دوزختان کشاند؟ مى‌گویند: ما اهل نماز و عبادت خدا نبودیم و به مستمندان کمک نمى‌کردیم و با تبهکاران همسو مى‌شدیم و روز قیامت را تکذیب مى‌کردیم21.
آنگاه به ستیز با یکدیگر مى‌پردازند22، گمراه شدگان به گمراه کنندگان مى‌گویند: این شما بودید که ما را گمراه کردید، آنان پاسخ مى‌دهند: شما به دلخواه از ما پیروى کردید23.
زیردستان به زبردستان مى‌گویند: این شما بودید که ما را به این بدبختى کشاندید، آنان پاسخ مى‌دهند: مگر ما به زور، شما را از راه راست بازداشتیم؟24
سرانجام، به شیطان مى‌گویند: این تو بودى که موجب گمراهى ما شدى، و او پاسخ مى‌دهد: خدا به شما وعده راستین داد و نپذیرفتید، و من وعده دروغ دادم پذیرفتید، پس به جاى سرزنش من، خویشتن را سرزنش کنید، و امروز هیچ کدام نمى‌توانیم به فریاد دیگرى برسیم25. و بدین سان، چاره‌اى جز تن دادن به کیفر کفر و نافرمانى خودشان نمى‌بینند و جاودانه در عذاب مى‌مانند26.

ان شاءالله که از اهل دوزخ نباشیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۰
پسر کُر

ادامه تصویر رستاخیز در قرآن:

بسوى اقامتگاه ابدى
سپس حکم الهى اعلام شده1 نیکوکاران و تبهکاران از یکدیگر جدا مى‌شوند2 و مؤمنان، روسفید و شاد و خندان بسوى بهشت3، و کافران و منافقان، روسیاه و اندوهگین و با ذلّت و خوارى به سوى دوزخ، روانه مى‌گردند4 و همگى از دوزخ، عبور مى‌کنند5 در حالى که از چهره مؤمنان، نور مى‌تابد و راهشان را روشن مى‌سازد6 و کافران و منافقان در تاریکى به سر مى‌برند.
منافقانى که در دنیا با مؤمنان، اختلاط داشتند آنها را صدا مى‌زنند که رو به سوى ما کنید تا از نور شما استفاده کنیم، و پاسخ مى‌شنوند که باید براى اکتساب نور، به عقب (به دنیا) برگردید! باز مى‌گویند: مگر ما در دنیا با شما نبودیم؟ و پاسخ مى‌شنوند: چرا، در ظاهر با ما بودید ولى خودتان را گرفتار کردید و دلهایتان دچار شکّ و تردید و قساوت شد و امروز، کارتان یکسره شده و از شما و از کافران، عوضى پذیرفته نمى‌شود و سرانجام، کافران و منافقان در کام دوزخ فرو مى‌روند7 هنگامى که مؤمنان به بهشت، نزدیک مى‌شوند درهاى آن گشوده مى‌شود و فرشتگان رحمت به استقبال آنان مى‌آیند و با سلام و احترام، مژده سعادت ابدى به ایشان مى‌دهند8.
و از سوى دیگر، هنگامى که کافران و منافقان به دوزخ مى‌رسند درهاى آن باز مى‌شود و فرشتگان عذاب، با خشونت آنان را مورد سرزنش قرار داده به ایشان وعده عذاب ابدى مى‌دهند.
بهشت
در بهشت، باغهاى وسیع به پهناى آسمانها و زمین9 و پوشیده از انواع درختها با همه گونه میوه رسیده و در دسترس10 و ساختمانهاى باشکوه و نهرهاى آب زلال11 و شیر و عسل و شراب طهور12، و از هر چیزى که مورد میل و رغبت بهشتیان باشد13 و فوق خواسته هاى آنان وجود دارد14.
بهشتیان با لباسهاى حریر و پرنیان و انواع زینتها آراسته15 و رو در روى یکدیگر بر تختهاى مرصّع و بسترهاى نرم، تکیه مى‌دهند و به حمد و سپاس الهى مى‌پردازند16 و سخن بیهوده‌اى بر زبان نمى‌آورند و نمى‌شنوند17. نه سرما ایشان را مى‌آزارد و نه گرما18، نه رنج و خستگى و ملالى دارند19 و نه ترس و اندوهى20، و نه در دل، کینه و کدورتى21.
پیش خدمتان زیبا در اطرافشان حرکت مى‌کنند22 و جامهاى شراب بهشتى به آنان مى نوشانند که لذّت و نشاط زاید الوصفى مى‌بخشد و هیچ گونه آفتى ندارد23. و از انواع میوه ها و گوشت مرغان، تناول مى‌کنند24 و از مصاحبت همسران زیبا و مهربان و ناآلوده بهره مى‌برند25. و از همه بالاتر، از نعمت روحى رضوان الهى برخوردار مى‌شوند26 و لطفهایى را از پروردگارشان دریافت مى‌دارند که ایشان را غرق سرور مى‌سازد و هیچ کس نمى‌تواند تصوّرى از مرتبه آن سرور، داشته باشد27. و این سعادت بى مانند و نعمتهاى وصف ناشدنى و رحمت و رضوان و قرب الهى براى همیشه ادامه خواهد یافت28 و پایانى نخواهد داشت29.
رستاخیز ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۲
پسر کُر

ادامه تصویر رستاخیز در قرآن

شیپور مرگ
در چنین اوضاع و احوالى است که شیپور مرگ، نواخته مى‌شود و همه موجودات زنده مى‌میرند1 و در جهان طبیعت، اثرى از حیات نمى‌ماند، و وحشت و اضطراب بر جانها سایه مى‌افکند2 مگر کسانى که از حقایق و اسرار هستى، آگاهند و دلهایشان غرق معرفت و محبّت الهى است، سپس جهان دیگرى که قابلیّت بقاء و ابدیّت داشته باشد، برپا مى‌شود3، و صحنه گیتى با نور الهى روشن مى‌گردد4، و شیپور حیات به صدا در مى‌آید5 و همه انسانها (بلکه حیوانات نیز)6 در یک لحظه، زنده مى‌شوند7 و سراسیمه و هراسان8  همانند ملخها و پروانگانى که در هوا منتشر مى‌شوند9 با سرعت10، به سوى محضر الهى روانه مى‌گردند11 و همگى در صحنه عظیمى فراهم مى‌آیند12 و غالباً مى‌پندارند که توقّفشان در عالم برزخ به اندازه یک ساعت یا یک روز یا چند روز بوده است13
ظهور حکومت الهى و انقطاع سببها و نَسَبها
در آن عالم، حقایق آشکار مى‌شود14 و حکومت و سلطنت الهى، ظهور تامّ مى‌یابد15 و چنان هیبتى بر خلایق، سایه مى‌افکند که هیچ کس را یاراى بلند سخن گفتن نیست16، و هر کسى به فکر سرنوشت خویش است و حتّى فرزندان از پدر و مادر، و خویشان و نزدیکان از یکدیگر، فرار مى‌کنند17، و اساساً رشته نسبها و سَبَبها مى‌گسلد18 و دوستیهایى که بر پایه منافع و معیارهاى دنیوى و شیطانى بوده تبدیل به دشمنى مى‌گردد19، و حسرت و پشیمانى از تقصیرهاى گذشته، دلها را فرا مى‌گیرد20.
محکمه عدل الهى
آنگاه عدل الهى، تشکیل مى‌شود و اعمال همه بندگان، حاضر مى‌گردد21 و نامه هاى اعمال، توزیع مى‌شود22 و انتساب هر کارى به فاعل آن، چنان آشکار است که دیگر نیازى نیست که از کسى بپرسند چه کرده اى؟23
در این دادگاه، فرشتگان و پیامبران و برگزیدگان خدا به عنوان شهود و حضور دارند24 و حتّى دست و پا و پوست بدنها گواهى مى‌دهد25 و حساب همه مردم به دقّت، رسیدگى و با میزان الهى، سنجیده مى‌شود26 و براساس عدل و قسط درباره ایشان داورى مى‌گردد27، و هرکس نتیجه سعى و کوشش خود را مى‌یابد28، و به نیکوکاران، ده برابر پاداش داده مى‌شود29، و هیچ کس بار دیگرى را نمى‌کشد30، اما کسانى که دیگران را گمراه کرده‌اند علاوه بر گناهان خودشان، معادل گناهان گمراه شدگان را نیز بر دوش مى‌کشند31. (بدون اینکه از گناهان آنان کاسته شود) همچنین عوض و بدلى از کسى پذیرفته نمى‌شود32، شفاعت کسى مقبول نمى‌گردد33 مگر شفاعت کسانى که از طرف خداى متعال، مأذون باشند و براساس معیارهاى مرضىّ خدا شفاعت کنند34
.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۳۸
پسر کُر

حضرت آیت الله مصباح یزدی از لابه لای قرآن آیاتی در مورد رستاخیز و روز قیامت بیرون آورده اند و آن آیات را از ابتدای قیامت تا انتهای آن مرتب کرده‌اند که حقیقتا کار بسیار دشواری است.

حتما بخوانید و بدانید که قرآن چگونه قیامت را به تصویر می‌کشد

تصویر رستاخیز در قرآن

۱ـ وضع زمین و دریاها و کوهها

۲ـ وضع آسمان و ستارگان

۳ـ شیپور مرگ

شامل: شیپور حیات و آغاز رستاخیز

۴ـ ظهور حکومت الهى و انقطاع سَبَبها و نَسَبها

۵ـ محکمه عدل الهى

۶ـ بسوى اقامتگاه ابدى

۷ـ بهشت

۸ـ دوزخ

وضع زمین و دریاها و کوهها


در زمین زلزله عظیمى پدید مى‌آید1 و آنچه در اندرون آن است بیرون مى‌ریزد2 و اجزاى آن، متلاشى مى‌گردد3، ودریاها شکافته مى‌شوند4، و کوهها به حرکت در مى‌آیند5 و در هم کوبیده مى‌شوند6 و مانند تلّ شنى مى‌گردند7 و سپس به صورت پشم حلّاجى شدهدر مى‌آیند8. و آنگاه در فضا، پراکنده مى‌شوند9 و از سلسله کوههاى سر به آسمان کشیده، جز سرایى باقى نمى‌ماند10.


وضع آسمان و ستارگان


ماه11 و خورشید12 و ستارگان عظیمى که بعضى از آنها میلیونها بار از خورشید ما بزرگتر و پرفروعتر است به تیرگى و خاموشى مى‌گرایند13، و نظم حرکت آنها به هم مى‌خورد14، و از جمله ماه و خورشید به هم مى‌پیوندند15 و آسمانى که همچون سقف محفوظ و محکمى بر این جهان، احاطه کرده است سست و متزلزل مى‌شود16 و مى‌شکافد و از هم مى‌درد17 و طومار آن در هم مى‌پیچد18 و اجرام آسمانى به صورت فلز مذابى در مى‌آید19 و فضاى جهان پر از دود و ابر مى‌شود20.


رستاخیز ادامه دارد...


1. (زلزال / 1)، (حج / 1)، (واقعه / 4)، (مزمل / 14).


2. (زلزال / 2)، (انشقاق / 4).


3. (الحاقّه / 14)، (فجر / 2).


4. (تکویر / 6)، (انفطار / 3).


5. (کهف / 47)، (نحل / 88)، (طور / 10)، (تکویر / 2).


6. (الحاقّه / 4)، (واقعه / 5).


7. (مزمل / 14).


8. (معارج / 9)، (قارعه / 5).


9. (طه / 105-107)، (مرسلات / 10).


10. (کهف / 8)، (نبأ / 20).


11. (القیامه / 8).


12. (تکویر / 1).


13. (تکویر / 2).


14. (انفطار / 2).


15. (القیامه / 9).


16. (طور / 1)، (الحاقّه / 16).


17. (الرحمن / 37)، (الحاقّه / 16)، (مزمل / 18)، (مرسلات / 9)، (نبأ / 19)، (انفطار / 1)، (انشقاق / 1).


18. (انبیاء / 104)، (تکویر / 11).


19. (معارج / 8).


20. (فرقان / 25)، (دخان / 10).

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۴۴
پسر کُر

من انسان هستم!


انسانی که خالقش او را اینگونه خطاب کرده:


یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان تو 


با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات 


میکنی(انشقاق/6)


پس یادت باشد ای انسان! برای رسیدن به رشد و کمال باید


با رنج و سختی همراه شوی.


* * *


من انسان هستم!


انسانی که خالقش او را اینگونه معرفی کرده:


لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ؛ به تحقیق که ما انسان را در رنج 


آفریدیم (و زندگی او پر از رنجهاست)(بلد/4)


پس ای انسان! سرشت تو با سختی آفریده شده و به دنبال 


راحتی نباش.


* * *


من انسان هستم!


انسانی که آرزوهایش او را ناکام کرده:


أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى ؛ آیا هر چه آدمى آرزو کند برایش حاصل


است؟ (النجم/24)


پس ای انسان! تو به آرزوهای دور و دراز نخواهی رسید و باز 


هم باید رنجی را تحمل کنی.


* * *


من انسان هستم!


انسانی که در دفترچه راهنمایش یعنی قرآن او را اینگونه 


معرفی کرده:


خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا؛ انسان، ضعیف آفریده شده(نساء/28)


پس ای انسان! تو ضعیف هستی، ضعفی که نشانه متحمل 


شدن رنج و سختی است.


ای انسان! از چه فرار میکنی، از مشکلاتی که سنت لایتغیر 


الهی است، تو نمی توانی از این سنت الهی فرار کنی، پس رنج


و سختی را در آغوش بگیر، از مشکلات رنجیده نشو، زیرا که 


تو در سختی آفریده شده ای.


آری سخت است نماز خواندن، سخت است روزه گرفتن،


سخت است غلبه دادن عقل بر شهوت، سخت است... .


این رنج ها لبخندی است از طرف خدا، از لبخند خدا خشم 


نکن.


این است فلسفه وجودت، پس بجنگ که بی هدف رها 


نمی شوی.


أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى؛ آیا انسان گمان می کند که 


بی هدف رها می شود(قیامت/36)


أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۹
پسر کُر

نیایش‌های شهید چمران



خدایا، هنگامی که غرش رعدآسای من در بحبوحه ی حوادث محو می‌شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان ناسزاها و دروغ‌ها و تهمت‌ها ناپدید می‌شد، توای خدای من، ناله ی ضعیف شبان گاه مرا می‌شنیدی و بر قلب سوخته‌ام نور می‌تافتی و به استغاثه‌ام جواب می‌گفتی. 

تو در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی. تو درکویر تنهایی، انیس شب‌های تار من شدی. تو در ظلمت ناامیدی دست مرا گرفتی و کمک کردی در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه و پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی و در میان ابرهای ابهام، در مسیر تاریک و مجهول و وحشت ناک مرا هدایت کردی، خدایا، خسته و دل شکسته ام. مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل اجتماع، ناتوان در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابرافق مبهم و مجهول، تنها و بی کس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دلِ غم زده و دردمندم آرزوی آزادی می‌کندو روح پژمرده‌ام خواهش پرواز دارد تا از این غربت کده ی سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط باخدای خود به وحدت برسد. 

ای خدای بزرگ، تو را شکر می‌کنم که راه شهادت را بر من گشودی. دریچه ای پر افتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمان‌ها باز کردی، و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی، و به امید استخلاص، تحمل همه ی دردها و غم‌ها شکنجه‌ها را میسر کردی.

[شهید مصطفی چمران، بینش و نیایش، ص ۴۴ و ۵۵] 

ای خدایا، شما می‌خواهید که ایمان مرا بسنجید؟ و وفا داری مرا نسبت به خود ببینید؟ پایداری مرا در برابر شداید و مصائب تماشا کنید؟ شما می‌خواهید عشق مرا به خود ببینید؟ من مثل شمع می‌سوزم. تار و پود وجودم با عشق شما سرشته است این قلب من است! بشکاف و ببین! ببین که سر تا پا می‌سوزم و از سوختن لذت می‌برم. تو می‌خواهی که ایمان مرا به خود بسنجی؟ ای خدای بزرگ، من فقط به خاطر این لحظه زنده ام...

[شهید چمران، جهاد و شهادت، ص ۷۹ و ۸۰]


أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۳۴
پسر کُر

مادرجان! می دانی تو را بسیار دوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.

مادر! جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی می کشد و حکومتهای طاغوت مکمل این جهلند و شاید قرنها طول بکشد و انسانی از سلاله پاکان زاییده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم را و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهادت و شهامت است.

مادرجان! به خاطر داری که من برای یک اعلامیه امام حاضر بودم بمیرم کلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بود و هست اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.

مادرجان! من متنفر بوده و هستم از انسانهای سازشکار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه اهدافی دارند و اصلا اسلام چه می گوید بسیارند، ای کاش به خود می آمدند.

از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۱۱
Mehrdad Hassani

زن با مرد مساوی است

 

زن با مرد مساوی است؛ زن در معدن زغالسنگ کار می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ساعت‌ها به دور از فرزندان و برای خدمت به مردم! کار می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن فست‌فود را جایگزین پخت غذا می‌کند تا در عدمِ گذرانِ زمان در آشپزخانه با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن با افتخار کف مغازه‌ را طی می‌کشد و شیشه‌های ویترین را برق می‌اندازد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ماشین‌های سنگین را در بیابان‌ها می‌راند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن تا دیروقت بدون ترس در خیابان‌ها رفت و آمد می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن در مسابقات رالی شرکت می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن لباس‌های مردانه می‌پوشد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن برای سهیم شدن در تجارت جهانی، نقش مهمی در تبلیغات ایفا می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن کفش‌های خیلی پاشنه بلند به پا می‌کند تا حتی قَدش با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ریحانه بودنش را نادیده می‌انگار تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن عفاف را دفن می‌کند و حجاب را رنگ بی رنگی می‌زند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن به تنهایی با دوستانش به مسافرت می‌رود تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن زیر بار مسئولیت ازدواج نمی رود تا به ظاهر آزاد باشد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن تمام تکالیفش را زیر پا می‌گذارد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن عقل را جایگزین احساس می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن حتی شاید در انسانیت و رعایت تقوا با مرد مساوی باشد

 

أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم

 

برگرفته از وبلاگ شیخ معصومه

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۵۱
پسر کُر

سوره البقرة آیه 155


وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ 


الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ ۗ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ



قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش


 در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش می کنیم؛ و 


بشارت ده به استقامت کنندگان!



أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۲۸
پسر کُر

تا به حال غصه دار و غمگین ندیده بودمش. همیشه دندان های صدفی سفید فاصله دارش از پس لبان خندانش دیده می شد. قرص روحیه بود! نه در تنگناها و بزبیاری ها کم می آورد و نه زیر آتش شدید و دیوانه وار دشمن. یک تنه می زد به قلب دشمن. به قول معروف خطر پیشش احساس خطر می کرد! اسمش قاسم بود. پدرش گردان دیگر بود. تره به تخمش می رود، قاسم به باباش. هر دو بشاش بودند و دل زنده. خبر شهادت دادن به برادر و دوستان شهید، با قاسم بود:


- سلام ابراهیم. حالت چطوره؟ دماغت چاقه؟ راستی ببینم تو چند تا داداش داری؟


- سه تا، چه طور مگه؟


- هیچی! از امروز دو تا داری. چون داداش بزرگت دیروز شهید شد!


- یا امام حسین!


به همین راحتی! تازه کلی هم شوخی و خنده به تنگ خبر می بست و با شنونده کاری می کرد که اصل ماجرا یادش برود هر چی بهش می گفتم که: «آخر مرد مؤمن این چطور خبر دادن است؟ نمی گویی یک هو طرف سکته می کند یا حالش بد می شود؟» می گفت: «دمت گرم. از کی تا حالا خبر شهادت شده خبر بد و ناگوار؟!»


- منظورم اینه که یک مقدمه چینی، چیزی...


- یعنی توقع داری یک ساعت لفتش بدم؟ که چی؟ برادر عزیزتر از جان! یعنی به طرف بگویم شما در جبهه برادر دارید؟ تا طرف بگوید چطور؟ بگویم: هیچی دل نگران نشو. راستش یک ترکش به انگشت کوچکه پای چپش خورده و کمی اوخ شده و کلی رطب و یابس ببافم و دلش را به هزار راه ببرم و بعد از دو ساعت فک تکاندن و مخ تیلیت کردن خبر شهادت بدهم؟ نه آقاجان این طرز کار من نیست. صلاح مملکت خویش خسروان دانند! من کارم را خوب فوت آبم.»


نرود میخ آهنین در سنگ! هیچ طور نمی شد بهش حالی کرد که... بگذریم. حال خودم معطل مانده بودم که به چه زبان و حسی سراغ قاسم بروم و قضیه را بهش بگویم. اول خواستم گردن دیگران بیندازم. اما همه متفق القول نظر دادند که تو – یعنی من – فرمانده ای وظیفه من است که این خبر را به قاسم بدهم.


قاسم را کنار شیر آب منبع پیدا کردم. نشسته و در طشت کف آلود به رخت چرکهایش چنگ می زد. نشستم کنارش. سلام علیکی و حال و احوالی و کمکش کردم. قاسم به چشمانم دقیق شد و بعد گفت: «غلط نکنم لبخند گرگ بی طمع نیست! باز از آن خبرها شده؟» جا خوردم.


- بابا تو دیگه کی هستی؟ از حرف نزده خبر داری. من که فکر می کنم تو علم غیب داری و حتی می دانی اسم گربه همسایه چیه؟


رفتیم و رخت ها را روی طناب میان دو چادر پهن کردیم. بعد رفتیم طرف رودخانه که نزدیک اردوگاه بود. قاسم کنار آب گفت: «من نوکر بنده کفشتم. قضیه را بگو، من ایکی ثانیه می روم و خبرش را می رسانم. مطمئن باش نمی گذارم یک قطره اشک از چشمان نازنین طرف بچکه!»


- اگر بهت بگویم، چه جوری خبر می دهی؟


- حالا چی هست؟


- فرض کن خبر شهادت پدر یکی از بچه ها باشد.


- بارک الله. خیلی خوبه! تا حالا همچین خبری نداده ام. خب الان می گویم. اول می روم پسرش را صدا می زنم. بعد خیلی صمیمانه می گویم: ماشاءالله به این هیکل به این درشتی! درست به بابای خدابیامرزت رفتی!... نه. اینطوری نه.


آهان فهمیدم. بهش می گویم ببخشید شما تو همسایه تان کسی دارید که باباش شهید شده باشد؟ اگر گفت نه می گویم: پس خوب شد . شما رکورددار محله شدید چون بابات شهید شده!... یا نه. می گویم شما فرزند فلان شهید نیستید؟ نه این هم خوب نیست. گفتی باید آرام آرام خبر بدم. بهش می گویم، هیچی نترس ها. یک ترکش ریز ده کیلویی خورد به گردن بابات و چهار پنج کیلویی از گردن به بالاش را برد ... یا نه ....


دیگر کلافه شدم. حسابی افتاده بود تو دنده و خلاص نمی کرد.


- آهان بهش می گویم: ببخشید پدر شما تو جبهه تشریف دارن؟ همین که گفت: آره. می گویم: پس زودتر بروید پرسنلی گردان تیز و چابک مرخصی بگیرید تا به تشییع جنازه پدرتان برسید و بتوانید زودی برگردید به عملیات هم برسید! طاقتم طاق شد. دلم لرزید. چه راحت و سرخوش بود. کاش من جاش بودم. بغض کردم و پرده اشکی جلوی چشمانم کشیده شد. قاسم خندید و گفت: «نکنه می خوای خبر شهادت پدر خودت را به خودت بگی؟! اینکه دیگه گریه نداره. اگر دلت می خواد خودم بهت خبر بدم!» قه قه خندید. دستش را تو دستانم گرفتم. دست من سرد بود و دست او گرم و زنده. کم کم خنده اش را خورد. بعد گفت: «چی شده؟» نفس تازه کردم و گفتم: «می خواستم بپرسم پدرت جبهه اس؟!» لبخند رو صورتش یخ زد. چند لحظه در سکوت به هم نگاه کردیم. کم کم حالش عادی شد تکه سنگی برداشت و پرت کرد تو رودخانه. موج درست شد. گفت: «پس خیاط هم افتاد تو کوزه!» صدایش رگه دار شده بود. گفت: «اما اینجا را زدید به خاکریز. من مرخصی نمی روم. دست راستش بر سر من.» و آرام لبخند زد. چه دل بزرگی داشت این قاسم.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۳
Mehrdad Hassani

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:« دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه ی عقب شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن« شیر پاک خورده» من بوده ام

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۸
Mehrdad Hassani

مناظره امام صادق (ع) با ابوحنیفه

در مورد فتوا دادن ابوحنیفه بر اساس قیاس:


روزی ابوحنیفه برای ملاقات با امام صادق به خانه امام


آمد، اجازه ملاقات خواست ولی امـام اجازه ندادند.


ابوحنیفه می گوید: دَمِ در، مقداری توقف کردم تا اینکه


عده‌ای از مردم کوفه آمدند، اجازه ملاقات خواستند


حضرت به آن اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه 


شدم وقتی به حضورش رسـیدم گفتم: شایسته است، 


که شـما نماینده‌ای به کوفه بفرستید مردم آن سامان را 


از ناسزا گفتن به اصحاب حضرت محمد (ص) نهی 


کنید. بیش از ده هزار نفر در این شـهر به یاران پیامبر 


ناسزا می گویند.


امام فرمود: مردم از من نمی پذیرند.


ابوحنیفه: چگونه ممکن است سخن شـما را نپذیرند در 


صورتی که شـما فرزند پیامبر خدا هستید؟


امام می فرماید: تو خودت یکی از همانها هستی که 


گـوش به حرف مـن نمی دهی! مگر بدون اجازه من


داخـل خانه نشدی؟ بدون اینکه بگویم ننشستی؟ بی 


اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟


آنگاه امام در ادامه فرمود: شنیدیم که تو بر اساس 


قیاس فتوا می‌دهی؟


ابوحنیفه گفت: آری.


امـام فرمودند: وای بر تـو اولین کسی کـه براساس 


قیاس نظر داد شـیطان بود. وقتی که خداوند به او 


دستور داد که به آدم سجده کند، گفت: من سجده نمی 


کنم، زیرا که من را از آتش آفریدی و انسان را از خاک. 


و آتش گرامی تر از خاک است.


سپس امام برای اثبات بطلان قیاس مـواردی از قوانین 


اسلام را که بر مخالف این اصل می‌باشد ذکر کرد و 


فرمود: به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهمتر است یا 


زنا؟

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۰۰
پسر کُر

از نوایِ خوشِ سهراب نوشتی بر من


آن سوالِ پرِ اندوهش را 


خانه دوست کجاست؟


لحظه‌ای چشم فرو بستم و گفتم با تو :


گرچه صد مانع میان تو و اوست


لیک چشمِ دلِ من می گوید :


خانه دوست چه نزدیک به توست


در کنارِ نفسِ گرمِ بهار....


در میانِ تو و باران و زمین...


لایِ گلبرگِ پر از مهرِ تمنا و سجود


او همین نزدیکی است


سایه اش هست همیشه همراه


وقتِ غم خوردن و دلتنگی ها


وقتِ سنگینی بغضِ آخر


در تمامِ سفرِ گمراهی


وقت تاریکی و بن بستِ درون


وقت تنهایی و احساسِ جنون


بر سرِ راهِ سیاهِ تردید


او کنارِ نفست جا دارد


به دم و بازدمت راه دارد


خانه دوست کنارِ دلِ توست


خانه دوست همان سینه‌ی توست



# بابک حسن زاده #



أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۰۹
پسر کُر

من همان کودک اعصار و قرونم


در غروبی آرام


توی آن کوچه


که چون خواب خدا رنگین بود


رفته بودم ز درختی بالا


تا که از لانه ی نور


جوجه را بردارم


رهگذاری آمد


او نشانی مرا یافته بود از سهراب


آمد از من پرسید


«خانه دوست کجاست؟»


من نگاهش کردم


دیدگانش ، به خدا


رنگ بد خون را داشت


و دهانش ، بوی گند مرداب


جامه اش رنگین بود


لیک دیدم که دلش سخت سیاه


در کف اش شمشیری


بر لبانش صد آه...


گفتمش ، بیهُوده این راه دراز آمده ای


بازگرد


و به همان کس که تو را داد نشانی بَر گو


خانه ی دوست کجاست ؟


در زمانی بس دور


به روایت ز همه ریش سپیدان در شهر


چند قدم ، بس کوتاه


پای آن سرو بلند


زیر آن شاخه ی انگور


در کنار برکه


بقل بوته ی آن نرگس خوش چشم


همین نزدیکی


بوی باران می داد


ولی افسوس خرابش کردند


پس دگر از من و از هیچ کسی


باز مپرس


خانه ی دوست کجاست؟


او از اینجا رفته است


او نخواهد آمد



# ایرج پرنده #



أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۴۳
پسر کُر